خسته ام. جا زده ام. بی كسی ام را بپذیر
باز یك كاسه غزل. كوزه لبریز جنون
و حصاری كه تو باشی و همان كلبه متروك و حصیر
چینی نازك تنهایی من را با شعر
امشب از بازترین پنجره ها قرض بگیر
كاش امشب غم طوفان زده ام سر می رفت
دل به دریا بزنم. خواب تو می شد تعبیر
صبر كن فرصت یك جام دگر ندبه بخوان
پشت بام غزل خرد مرا كن تعمیر
راستی دیر شده تیشه فرهاد كجاست؟
نكند دیر بجنبم. برسم با تاخیر؟؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فریب
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس جز اوگرامی نیست بی گمان باید همین باشد
آه می فهمی چه می گویم؟؟؟؟؟؟

:: بازدید از این مطلب : 553
|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17